خبر اینست که یک سرو رشید اوردند
استخوان های تو را در شب عید اوردند
جیب پیراهن آغشته به خون را گشتند
نامه ای را که به مقصد نرسید اوردند
نامه مثل جگر تشنه تو سوخته بود
قفل آن باز نشد هر چه کلید آوردند...