شهید علیرضا قلی پور 

وقتی خدا کسی رو انتخاب کنه اینجوریه...

زیر آتیش دشمن مجبور شدیم نشسته نماز بخونیم.

تک تیراندازها بی وقفه شلیک میکردن و فقط یه لحظه...

برای اونا کافی بود...علیرضا هم نمازش و خوند

البته مثل بقیه نشسته داخل سنگر خوند.

ده بیست دقه بیشتر از نماز نگذشته بود که اتفاقی افتاد صورتم و برگردوندم دیدم علیرضا تیر خورده...

کلاه سرش بود اما تیر کلاه و سوراخ کرده بود و بالای چشم چپش رو صورتش یه نشونی جا گذاشته بود تا همه بدونیم نشونی از مادر داره...

سوار ماشینش کردیم،

خس خس میکرد،

نبضش میزد...

اما انتخاب شده بود...هر چی مادرمون فاطمه زهرا رو قسم دادم فایده نداشت و علیرضا دختر کوچولوش و جاگذاشت و رفت...